فاطمه فاطمه ، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

پاکنویس

مصطفی به روایت غاده-قسمت اول

سال‌ها از آرام گرفتن چمران می ‌ گذرد . روزهای تکاپو و از پشت صخره ‌ ای پشت صخره دیگرپریدن و پنا ه گرفتن، و روزهای جنگ ‌ های سرنوشت ساز پایان یافته ‌ اند و اکنون در این روزگا ر به ظاهر آرام « غاده چمران » با لحنی شکسته داستانی روایت می ‌ کند، « داستا ن یک نسیم که از آسمان روح آمد و در گوشش کلمه عشق گفت و رفت به سوی کلم ه بی ‌‌‌ نهایت .» سال‌ها از روزی که سرانجام چمران در این زمین آرام گرفت می‌گذرد و این بار غاده داستانی از تاریخ...
20 اسفند 1393

دلم نیومد.....

دلم نیومدکه زندگی مصطفی راباغاده شروع نکنم برعکس خانم آمریکایی یابهتربگم اسکاتلندی غاده یه جوردیگه عاشق چمران بود..... اصلابه وسیاه مصطفی خودش راپیداکرده بود...... براهمین یه قسمت اضافه میکنم به نام مصطفی به روایت غاده ... البته این یه مصاحبس ولی به صورت داستان ....
20 اسفند 1393

مرد رویاها

«مرحوم دکتر چمران دست‌نوشته‌های عجیبی از خودش به‌جا گذاشته، حوادث عظیمی رو آفریده، تاثیر تعیین کننده‌ای در تاریخ داشته... ولی اینها مهم‌ترین کار او نیست؛ مهم‌ترین کار او، آدم‌هایی ا‌ست که ساخته. و اون آدم‌ها رو نمیشه در اینجا جمع‌آوری و آرشیو کرد.» بخش کتاب و کتابخوانی تبیان پاراگراف بالا از بندهای ابتدایی کتاب «مرد رویاها» اثر سیدمهدی شجاعی است که به شرح دوره‌ای از زندگی شهید دکتر مصطفی چمران می‌پردازد. این کتاب به صورت یک فیلمنامه 13 قسمتی نگارش یافته و همچون دیگر فیلمنامه‌های سیدمهدی شجاعی توانسته جایگاه خوبی را در میان آثار وی به دست آ...
17 اسفند 1393

من دیگرما

مهمان:حاج آقای  پناهیان ---------------------------------------------- تعادل روحی و روانی به عوامل زیادی ربط پیدا می‌کند اما دو تا از کلیدی‌ترین عوامل تعادل روحی فرزندان در خانواده عبارتند از اینکه: «رابطه پدر با مادر از سر محبت و رحمت باشد» و «رابطه مادر با پدر سرشار از تواضع و احترام باشد». البته هر دو خوب است به یکدیگر احترام و محبت داشته باشند ولی بر اساس اقتضائات خاص روحی زن و مرد احترام برای مرد و محبت برای زن اولویت پیدا می‌کند. وقتی بچه ها اینگونه روابطی را میبینند گویی هر چیزی سر جای خودش قرار گرفته و تعادل در خانه برقرار خواهد شد. بچه‌ها وقتی در خانه ...
17 اسفند 1393

کسی بیرون قاب

بر ناقه ای عریان نشسته بود و بر تقدیر تلخ خویش، ناله می کرد و تازیانه می خورد. روضه خوان محله مان می گفت: «زینب ستم کش» و من در ذهنم، پیرزنی خمیده و فرتوت را مجسم می کردم که تنها ضجه کردن و صورتْ خراشیدن می داند؛ زنی که در اوج نبرد، مدام غش می کند و از حال می رود؛ کسی که بعد از عاشورا، چیزی فراتر از یک زن اسیر نیست؛ طنابی بر گردن، شانه هایی فروافتاده و موج اشک و آه بر چهره؛ اسیر؛ یک زن کاملاً معمولی؛ با تمام هویت زنانه اش که ناگهان در میان یک حادثه غیر معمولی قرار می گیرد! آدم های معمولی با حوادثی هر چند غم بار و رقت بار محکومند که در تاریخ، فراموش شوند؛ همان طور که قهرمانان صفحه حوادث روزنامه ها، به سرعت از یاد می روند. این ذ...
5 اسفند 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پاکنویس می باشد